عطر بچگی ها






این شب ها همه ش خواب خونه ی بچگی هام رو میبینم . دلم بد جوری تنگ شده برای اون خونه ... برای پرده هاش .. برای حال و هوایی که داشت .. برای پشت بومش که همیشه از اونجا به خونه های مردم سرک میکشیدم :|


و هیچ وقت بازی های بچگی هام یادم نمیره: خاله بازی با عطر های مامانم!!! =)



شما بچگی ها کدوم بازی رو بیشتر از همه دوست داشتین؟ :)







+ چقدر یاد بچگی به خیر .. خدایا به همه ی بچه ها فرصت بچه بودن رو بده ... 


نظرات 5 + ارسال نظر
خانمی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ http://khan0omi.persianblog.ir/

منم سرک کشیدن رو دوس داشتم .

منم دلم واسه گوشواره های گنده و خاله بازی و چادر و کفش پاشنه بلند ای مام رو پوشیدن و مثلا بزرگونه حرف زدن تو خیابون تنگ شده .


وای چقد با رژ های مام ور میرفتم خانم دکتر شده بودم با پیراهن سفید بابا ، سرنگ و قایمکی ور میداشتم فرو میکردم توی بالش و از این قبیل چیزا

بانو شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

عطر اولی چه خوشگله...
من و خواهرم همش در حال خاله بازی بودیم.. همیشه هم شوهرامون ماموریت خارج از کشور بودن...

منو یادت بمونه یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ

یه سوال. واسه رنگ آمیزی نقاشیهاتون از چی لستفاده میکنید؟؟؟

از آبرنگ استفاده میکنم معمولا و بعضی وقتا از acrylic ..

نشیمو یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://kalepook.blogsky.com

دبستان ک بودم خونمون توی ی محله بود پر از مورچه های درشت
من و پسرداییم همسنیم و با هم همسایه بودیم..جوجه رنگی هامونو بر میداشتیم و تو دستمون میگرفتیم و نوکشونو نزدیک مورچه ها میبردیم تا بخورن اونارو! این کار هر روز قبل از رفتن ب مد بود.
چینه دونشونو ک بعدا دست میزدی گوله گوله حس میکردی..وووووی نمیدونم اون موقع چ جور اینکارا رو انجام میدادیم

لاله دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

من همیشه تو انبار خونه بابابزرگ کنجکاوی میکردم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد