خانواده ی دوست داشتی من!

از سمت راست معرفی میکنم:

اون مو فرفری من هستم . دختر بزرگ خونه :) که الان با آقا شوهر مهربونش زندگی میکنه :)

بعدش داداشی که دامادی ش تا چند وقت دیگه ست انشالله :) امیدوارم که خوشبخت بشه با خانومیش!

آقاجون، ما به بابامون میگیم آقاجون :) که خیلی زحمت کشیده و سختی کشیده برامون :) هم مهربونه و هم سختگیر =) 

خواهرم که خیلی باهاش خاطره دارم و کلی وقت با هم زندگی کردیم :) و خیلی باحاله :) الان کلی چینی و کره ای بلده ماشالله! و اگه بخواد حرف بزنه درست 3 ساعت بدون توقف میتونه حرف بزنه! خیلی هم خنده داره =)

مامان گلی!!! که خیلی عشقه و مهربونه و صبوره :) همیشه هم وقتی میگم دارم فیلم میبینم یا دارم استراحت میکنم میگه "برو غذا درست کن یا برو درس بخون" =) خیلی زحمت کشده برای بزرگ کردن ما .. و خیلی ازش ممنونم برای همه چی :) و خیلی دوست دارم یه روزی ببرمش چین با آقاجون!

خواهر فسقلی خونه که خیلی هم میتونه مهربون باشه هم شیطون! :) همیشه هم شیکه! خیلی برام ویدیو درست میکنه و میفرسته =) الهی فداش

خواهر یکی مونده به فسقلی که انده مهربونی و درس خوندنه :) میگه همیشه شب ها برام دعا میکنه . و خیلی مظلومه الهی قوربونش برم :)

و خواهر کوچیکم که خیلی خوشمل و مهربون و دانشجوی زرنگی هست و کلی پشت کار داره :) کلی چیزا هست که دوست داره بخونه! و میدونم که خیلی موفق میشه در آینده ;) 

دلم بدجوری این روزا تنگ خانواده م شده ... همه شون رو خیلی دوست دارم . قد صدتا دنیا . شوهری عزیزم، شما هم جای خودت رو داری :) همه تون رو خیلی دوست دارم (بوس و قلب)

+ اینجا هواسم نبود قالبش رو عوض کردم و قبلی رو سیو نکرده بودم  =) شاید دوباره درستش کردم ...