این جمعه مهمون داریم . جاری عزیزم و شوهرش . بعد از یه سال و خورده ای هست که مهمون دعوت میکنم ... یه جورایی عادتش دیگه از سرم رفته =)
ایشالله که به خوبی بگذره ...
این روزا چه چیزی فکرت رو اشغال کرده؟ :)
تعطیلات هم به همین زودی گذشت :)
خیلی خوب بود که دوباره تونستم برم پیش خانواده م . خیلی دلم تنگ شده بود براشون . خدا رو شکر :)
این هم ترم آخرم هست انشالله =) نمیدونم دقیقا میخوام چی کار کنم بعد از گرفتن این مدرک . اما به امید خدا یه کاری پیدا کنم و یکی دوسالی کار کنم :)
اینجا که هوا خیلی سرده . برف نباریده اینجا اما حسابی سرد و سوزانه هوا ... اونجا چطور؟!
خیلی خوشالم که تا دو هفته دیگه میرم پیش خانواده م! خدا رو شکر
قراره با قطار بریم! و حدود 19 ساعتی در راه خواهیم بود =) چون هم ارزون تر می افته و هم یه تجربه ی جدیده!
یه هفته هم بیکار هستم اینجا قبل از سفر ... میخوام فقط بیفتم به جون نقاشی و بافتنی و خمیر بازی و غذا درست کردن و صبح زود بیدار شدن و اتاق تزیین کردن و این چیزای باحال =)
احتمالا دوباره آپ میکنم .. اما اگه نکردم، حلالم کنید!! و به امید دیدار دوباره!
قلب آبی! :) من خراب رنگی آبی ام!!
خونه های فسقلی و عشقولی! =)
کیک خوشمزه !!!
نقاشی روی پلاستیک خرید :|
شب های امتحان و شعر های غمگین و استرس و همه چیزای خوب =) هه هه
و آقای بینگیلی شاد و شنگول و دسته گل ش =) فکر کنم معلومه با چی درستش کردم P=
روز خوبی داشته باشین!!
+ خود لبخند زدن هم آدم رو شاد میکنه! پس همیشه لبخند بزنین :)