این شب ها همه ش خواب خونه ی بچگی هام رو میبینم . دلم بد جوری تنگ شده برای اون خونه ... برای پرده هاش .. برای حال و هوایی که داشت .. برای پشت بومش که همیشه از اونجا به خونه های مردم سرک میکشیدم :|
و هیچ وقت بازی های بچگی هام یادم نمیره: خاله بازی با عطر های مامانم!!! =)
شما بچگی ها کدوم بازی رو بیشتر از همه دوست داشتین؟ :)
+ چقدر یاد بچگی به خیر .. خدایا به همه ی بچه ها فرصت بچه بودن رو بده ...
منم سرک کشیدن رو دوس داشتم .
خانم دکتر شده بودم با پیراهن سفید بابا ، سرنگ و قایمکی ور میداشتم فرو میکردم توی بالش و از این قبیل چیزا
منم دلم واسه گوشواره های گنده و خاله بازی و چادر و کفش پاشنه بلند ای مام رو پوشیدن و مثلا بزرگونه حرف زدن تو خیابون تنگ شده .
وای چقد با رژ های مام ور میرفتم
عطر اولی چه خوشگله...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/007.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/025.gif)
من و خواهرم همش در حال خاله بازی بودیم.. همیشه هم شوهرامون ماموریت خارج از کشور بودن...
یه سوال. واسه رنگ آمیزی نقاشیهاتون از چی لستفاده میکنید؟؟؟
از آبرنگ استفاده میکنم معمولا و بعضی وقتا از acrylic ..
دبستان ک بودم خونمون توی ی محله بود پر از مورچه های درشت
من و پسرداییم همسنیم و با هم همسایه بودیم..جوجه رنگی هامونو بر میداشتیم و تو دستمون میگرفتیم و نوکشونو نزدیک مورچه ها میبردیم تا بخورن اونارو! این کار هر روز قبل از رفتن ب مد بود.
چینه دونشونو ک بعدا دست میزدی گوله گوله حس میکردی..وووووی نمیدونم اون موقع چ جور اینکارا رو انجام میدادیم
من همیشه تو انبار خونه بابابزرگ کنجکاوی میکردم